جدول جو
جدول جو

معنی جهت دادن - جستجوی لغت در جدول جو

جهت دادن
إعطاء الاتّجاه
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
جهت دادن
Orientate
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جهت دادن
orienter
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جهت دادن
方向を示す
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جهت دادن
orientieren
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
جهت دادن
орієнтувати
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جهت دادن
orientować
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
جهت دادن
定向
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به چینی
جهت دادن
orientar
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جهت دادن
orientare
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جهت دادن
orientar
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جهت دادن
oriënteren
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
جهت دادن
방향을 정하다
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
جهت دادن
หาทิศทาง
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
جهت دادن
mengarahkan
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جهت دادن
दिशा देना
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به هندی
جهت دادن
להדריך
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به عبری
جهت دادن
سمت دینا
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به اردو
جهت دادن
দিকনির্দেশ করা
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
جهت دادن
kuelekeza
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جهت دادن
ориентировать
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به روسی
جهت دادن
yönlendirmek
تصویری از جهت دادن
تصویر جهت دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیت دادن
تصویر پیت دادن
پیچاندن، پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت دادن
تصویر پشت دادن
تکیه کردن، استناد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
کشیک دادن بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تفت دادن گوشت و مانند آن. کمی حرارت دادن تا رنگ آنها بگردد حرارت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش دادن
تصویر جوش دادن
بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیت دادن
تصویر جزیت دادن
خراج زمین دادن، مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات دادن
تصویر جرات دادن
یاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلا دادن
تصویر جلا دادن
پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان دادن
تصویر جان دادن
قبض روح شدن، جان سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر دادن
تصویر زهر دادن
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
میزان و تنظیم کردن وضع و حالت و ترتیب نشستن شخص در برابر دوربین عکاسی که غالبا برای رعاین فنی بدستور عکاس صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
مصافحه کردن، بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت دادن
تصویر پشت دادن
تکیه
فرهنگ واژه فارسی سره